آغاز سخن

ما دست اندرکاران مجله حقیقت این سطور را با درود هایی صمیمانه و با قلبی مملو از حمد و شکر گزاری برای شما می نویسیم، دعای ما این است هر جا که باشید سال نو 1394 خورشیدی و قیام عیسی مسیح را با شادمانی و قلب سرشار از عشق مسیح تجلیل نمایید. ما یک سال نو پر شکوه در محبت و برکات عیسی مسیح برای تک تک شما عزیزان آرزو میکنیم.
عیسی مسیح ما را از هلاکت حتمی خرید و ما را آزاد کرد. او که ما را فرزند خود خواند و او که ما را شریک تاج و جلالش ساخت نقشه های عالی برای ما در نظر گرفته است. او در سال 1394 هم ما را دعوت می کند که طبق نقشه و پلان ها و اراده او زندگی کنیم. تا باشد هر کاری را که می کنیم او را جلال دهیم، پس چه زیباست که در سال 1394 با تمام فکر و جان و اراده تصمیم بگیریم و برنامه
های او را به صورت کامل، دقیق و بدون درنگ انجام دهیم. خوشا بحال کسانی که او را اطاعت می کنند و عیسی مسیح الگوی زندگی آنهاست.
د نوی 1394 خورشیدی کال د را رسیدو په مناسبت تاسو ټولو ګرانو او زړه ته رانږدی مسیحیانو او هیواد والو د زړه له کومی مبارکی وایم او د لوی خدای څخه تاسوته د دی لرغونی او نیکی ورځی خوشحالی، او روغتیا غواړم. هیله مند یم چی دا نوی کال پر افغان ولس یو د سولی، امن، د تامین سبب وګرځی او نور زمونږ په وطن کی ځان وژنی ترور جګړی ټغر له تل لپاره ټوله سی او افغان ولس یو وبل ته د یوالی لاسونه ورکړی او ګران افغانستان اباد زرغون وګرځوی.

گل محرگگل محرگهر روز تان نوروز نوروز تان پیروز
پیروزی و موفقیت تان با قیام مسیح همیشگی باد

مسیح نه کربانېږو

14مسیح نـــــــــه کربانیــــــــږو پــــــــــه مینه روانیــــــــــږو
ټول یوســـــــــئ ایمانــــــدارو لـه خدای ســــــره وصلیــــږو
بریامـــــو ده پـــــه بــــــرخه مسیــــــح په لاره څـــــــرخه
دا لاره د نجـــــــــــــــــات ده راکــــړې لــــــه ښه اړخــــه
یــــــــه خدایـــــه مهربانـــــه ستــــــــا لاره ښــــــه ودانـــه
بې برخـــــــــې پاتې نســــــې لـــــــــه خدای ســـــره روانه
کــــرباندې سمــــه خدایـــــه مـــــوږ غـــواړو لتا رایـــــه
میـــن خو درتــــه ګـــران دي ایمــــان ســــــره موږ پایــــه
خپل ځان ته مې چې څــارم هـــم ورونو ته یـــې غواړم
دا شــــــان د ورورولـــي ده عمـــل له خدایــــه غــــواړم
له خــــــــدایه ارزانــــــي ده یــو بل ســـــــره په مرستــــه
ښـــــه لار د خــوشــــالي ده پـــــــــه مینه ورســــــــره یم
یــــــــه خدایه تاســـــــــره یم لـــــــه تاسره یــــــــو ځـــای
بــې غمــــــــه آسوده یــــــــم
( پاینده خان )

سرشت شرمساری بشر

باع عدنجمال خان در یک قریه در یکی از ولایت های افغانستان زندگی میکند. او از کارکردن با پسرانش در مزرعه شان، لذت میبرد. او او می دید که چگونه پسرانش پیش چشمانش رشد میکنند و روز به روز بزرگ ميشوند. او با داشتن چنین پسران رشید و تنومند به خود میبالد و افتخار میکند و آنها را مایۀ سربلندی خود میداند.
اما جمال خان همیشه یک نگرانی و تشویش دارد. او از این نگران نیست که چرا ثروت و دارایی و قدرت زیاد ندارد، بلکه نگرانی همیشگی او فقط یک چیز بسیار ساده است. او دایم با خود در این جنجال است که مه باید پیش دیگران کم نیایم. در هر کار و هر تصمیمی که خود و پسرانش در زندگی شان میگیرند، مهم این است که جمال خان باید در قریه سربلند باشد. برای او زندگی کردن خوب، فقط یک مفهوم و معنا دارد، و آن این که خود و فرزندانش باید با وقار زندگی کنند. او میخواهد این وقار و ابرو را باید به قیمت جان خود و فرزندان خود حفظ کند، زیرا تمام سرمایه زندگی او همین وقار
و سربلندی نزد مردم است. در غیر آن، هیچ کسی در قصه او و پسرانش نخواهد بود. او همیشه از این میترسد که خدا نکند که اگر یکی از پسرانش در کدام راه غلط برود و یا کدام اشتباه و لغزش بزرگی از او سربزند. او نمیتواند تصور کند که چگونه سخنان نیش دار مردم قریه را تحمل خواهد کرد. اگر یک دفعه یک قصه به گوش مردم برسد و مردم زبان باز کنند، باز کل مردم در بارۀ او و خانواده اش گپ خواهند زد و از یک زاغ چهل زاغ خواهند ساخت. او از تهمت ها و بهتان های مردم خیلی میترسد. او را همیشه چرت و فکرچیزهای که هنوز رخ نداده و وقایع که هنوز رخ نداد است، آزار میدهد. او پیش خود فکرمیکند که اگر یک دفعه خود و خانواده اش قصۀ خانه های مردم شدند، دیگر او هیچ وقت نخواهد توانست دهان مردم را بسته کند.
دیگر او آن جمال خان نخواهد بود که با سر بلند در کوچه های قریه قدم بزند. او به این می اندیشید که نشود روزی او به خاطر رفتار پسرانش مورد تحقیر قرار بگیرد و مردم بگویند که جمال خان چی آدم نامرد و بی غیرتیست که چنین فرزندانی دارد!
اما جمال خان متوجه نيست که این حالت ننگ و شرم از سرشت بشری او سرچشمه میگیرد و از زمانی که آدم و حوا در باغ عدن دچار گناه شدند، آغاز شده است. انسانها در طول تاریخ از این که مبادا پیش دیگران کم بیایند، خیلی میترسند. داستان پیدایش، ماند درامه ها و یا رویداد های تراژیکی اند که هر کدام بیان کننده رسوایی و ننگ نسل بشر میباشد. بزرگترین شرم و ننگ انسان زمانی آغاز شد که انسان های اول یعنی آدم و حوا از اطاعت به سخنان خدا و احترام در برابر خدا کوتاهی کرده و در گناه سقوط کردند. پس از ان زمان این شرمنده گی در آدم و حوا شروع شد و تا امروز این ترس از ننگ و حالت شرم، افکار و رفتار ما را شکل میدهد. در نتیجه شرمساری بسیار، باعث گناه بسیار و گناه بسیار، باعث شرمساری بسیار ما گردیده است.
زمانی که اولین انسان ها یعنی آدم و حوا خانۀ شان را در باغ عدن از دست دادند، در حقیقت آنها خانواده واقعی، هویت ، نام و نشان و عزت و احترام شان را از دست دادند. از آن پس فرزندان آنها بد گویی و سخن چینی میکنند، لاف میزنند و خود ستایی میکنند، از دیگران سؤ استفاده مینمایند، به حقوق و شخصیت دیگران تجاوز میکنند، نژاد پرست و قوم پرست میشوند، نفرت میورزند، جنگ میکنند و قتل می نمایند، با ابزار نزاع و خشونت بر ضد یکدیگر دست میزنند. بشر تمام این اعمال را به خاطر پوشش شرمساری اولیۀ شان انجام میدهند. در حقیقت این کار ها یک تلاش باطل و بی ثمر جهت پیشرفت خود، به دست آوردن عزت برای خود و گرفتن عزت دیگران میباشد. مردم کوشش میکنند تا دیگران را تحقیر کنند تا گروه و قوم خود شان برتر و فوق گروه های دیگر اجتماع به حساب بیایند. در واقع مردم میخواهند با پوشاندن نواقص خود از طریق توهین و تحقیر دیگران، برای خود عزت و افتخار جعلی کسب کنند.
با تأسف برای آن که ما بتوانیم عزت از دست رفتۀ آدم را دو باره دریافت کنیم، دست به کارهایی میزنیم که فقط شرمساری ما را، همیشگی و بیشتر میسازد.
حسادت به هدیۀ دیگران

ما این حس را به صورت واضح در قاین پسر آدم مشاهده میکنیم. وقتی قاین و هابیل هدیه های شان را به پیشگاه خداوند تقدیم میکنند، چنان که ما در کتاب پیدایش میخوانیم:» خداوند از هابیل و هدیۀ او راضی گشت، اما قائن و هدیۀ او را قبول نکرد. قائن از این خاطر قهر شد «…(پيدايش ٤: ٤ – ۵).
گرچه قاین نخست زاده بود، اما خداوند هدیه هابیل پذیرفت. وقتی قاین فهمید که خداوند هدیه او را رد کرده است، قاین از این بابت بسیار رنجیده شد و احساس شرم و رسوایی کرد و آبرویش رفت.
اما خداوند با قاین سخن گفت و فرمود که آبرویش میتواند دوباره احیا شود، ولی رشک و حسادت عمیق که وجود قاین را فرا گرفته بود. او نتوانست سرفرازی و کامیابی برادرش را تحمل کند. او خواست شرمساری خود را با مغلوب ساختن برادر خود برطرف سازد. پس برخاست و به خاطر به دست آوردن دو بارۀ آبرو و عزتش، برادر خود را کشت و بدین گونه داستان اندوهگین درهم شکسته شدن خانواده بشری آغاز یافت.
میتوان گفت که حسادت بزرگ ترین گناه در بین انسانها میباشد. ما به موقف، جایگاه و عزت دیگران حسادت میکنیم. وقتی میبینم که دیگران امتیاز و یا برتری بیشتر نسبت به ما به دست می آورند، ما در برابر آنان احساس ذلت و حقارت میکنیم. زمانی که کسی صاحب اعتبار بیشتری می شود و يا بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد، ما احساس میکنیم که آنها در واقع اعتبار ما را دزدیده اند. ما در وجود خود یک درد را احساس میکنیم. ما به سختی تحمل میکنیم که کسی دیگر عزت و جایگاه بیشتر و بهتری نسبت به ما داشته باشد، درینصورت ما خود را در برابر او حقیر احساس میکنیم. این حس حقارت ما را وادار میسازد که در جستجوی خوار ساختن آن شخص بر آییم. این همان چیزیست که برای قاین رخ داد كه به یک پایان اندوهبار انجامید.
بعد از آن که قاین هابیل را کشت، قاین از پی آمد گناه خود شرمسار شد و سخت رنج کشید. او یک فراری و آواره گشت و از سرزمینش دور رانده شد. در حقيقت، او از نظر خداوند افتاد. نسب نامه قاین با لامخ یا لمِک پایان مییابد که به زنانش لاف میزند و میگوید:»من مرد جوانی را که برمن حمله کرده بود، کشتم« (پیدایش ٤: ٢٣). لامك نیز تلاش میکرد تا با شرمسار ساختن دیگران، برای خود عزت کمایی کند.
اما در كلام خدا، ما راه دیگر را مییابیم كه عزت واقعى و حقيقى از جانب خداوند است؛ »نجات و عزت من مربوط به خداست« (مزمور ٦٢:٧).
وقتی که قاین احساس شرمنده_گی کرد، حسود گشت. او به خاطر پاک کردن این شرمساری خود، هابیل را بی حرمت ساخت، یعنی او را کشت. با چنین کردار، قاین شرمساری بیشتری برای خود و خانواده اش به وجود آورد. پس میبینیم که انسان بدون توکل داشتن به خداوند به چنين نتيجه ميرسد.
با تأسف باید گفت که ما به خاطر ارتقای جایگاه و مقام خود، دیگران را بی عزت ميسازیم. منطق اجتماعی طوری به ما وانمود میکند که گویا اگر دیگران پایین کشیده شوند، ما بلند خواهیم شد! مردم با استفاده از شیوه های مختلف کوشش میکنند که دیگران را از صحنه خارج کنند، یا آنها را بی عزت ساخته و تحقیر کنند (حتا اگر با کشتن آنها هم تمام شود). این بيانگر کشمکش بیهوده براى عزت و آبروی دروغین ميباشد.

تکبر و خود خواهی بابل (پیدایش 11)

   لاف زدن و گزافه گویی یک راه دیگریست که انسان ها برای سرپوش گذاشتن بر حقارتها و شرمساریهای شان استفاده مينمایند. مردم می خواهند با این کار عزت و افتخار بیشتری را به دست آورند. وقتی ما لاف میزنیم و افتخار میکنیم که گویا گروه (قوم، قبیله، ملت) ما نسبت به دیگران برتر هستند، نشان میدهیم که ما چقدر خودبین و قوم پرست هستیم.
زمانی مردم بابِل میخواستند برای شان افتخار و عزت بیشتری کمایی کنند و جایگاه و مقام عالی برای خود بسازند و آن را به نمایش بگذارند. آنها دور هم جمع شدند و نقشه یی را طرح کردند و گفتند: »بیاییم شهری برای خود بسازیم و برجی بنا کنیم که سرش به آسمان برسد و بدین گونه نام خود را جاویدان بسازیم، تا مبادا در روی زمین پراکنده شویم» (پیدایش ١١:٤).
اما خداوند آنها را از اجرای این نقشه شان منع کرد. آنها پراکنده شدند.بارها، ما انسانها خود ما را بالا کشیده ایم و کوشش کرده ایم که یک نامی برای خود کمایی نماییم. ما خواسته ایم که مورد احترام دیگران قرار بگیریم. از آنجاییکه داشتن شهرت و نام نیک چیز بدی نیست و شاید برای بسیار از ما خیلی مهم باشد، اما وقتی که ما لاف میزنیم و گزاف میگوییم، ما مغرور میشویم و شهرت کاذب و دروغین به دست می آوریم. اما بعد متوجه میشویم که جدا از خداوند، داستان انسان به صورت غم انگیز و با شرمساری پایان می یابد. پس بدون طلب عزت از خداوند، داستان زندگی انسان به گودال شرمساری سقوط می کند. خداوند واقعا در فكر انسان است و خواهان عزت واقعی و وقار عالی برای ما میباشد. این همان خبر خوشى است که خدا برای ما دارد. وقتی که نوع بشر در قعر شرمساری بود، خداوند مردی را به نام ابراهام فرا خواند تا از طریق نسل این مرد، خداوند تاریخ بشر را دوباره رقم زند.
به این گونه مسیح از نسل ابراهیم به این دنیا آمد. مسيح آمده تا به هر کسی که به او ایمان آورد، عزت واقعی و جاویدان را هدیه کند.
اگر باز گردیم به همان داستان جمال خان در آغاز این نوشته، از دیدگاه کتاب مقدس یگانه راهی   كه جمال خان ميتواند از ترس شرمسارى نجات يابد و با سر بلندى زندگى كند عبارت از اين است كه از عمق دل بداند كه عزت و وقار واقعى فقط از جانب خداوند به دست آيد، نه از سوی مردم.                 (ترجمه از نوشتۀ ال)

 مـژده بادا کـه نو شـد سراسر جهان‌!       گشتـه بیدار گیتی ز خـواب گـران‌!

بین چگونه شود رنگ رنگ آسمـان‌!       گـه کنـد گریه گـه خنده بر بوستان‌.

بر طبیعت نگر مـرده بُـد زنده شـد!         در جهــان پـرتـو مهـر تابنـده شـد.

آن مسیحی کـه از بهـر مـا بنده شد       مرد و برخاست و ما را رهاننده شد.

جفا گر

جفلعشق و ایمان بر مسیحا لایق زنار نیست
در زندان هم گر که باشی دست او بیکار نیست
خواجه شمس الدین محمد گر تو را رسوا کند
در مقام این خدای تو کسی دادار نیست
گر که می ترسد بشر بر رونق آن نام دوست
گر چشد مهر خدا دیگر در این افکار نیست
ای پدر هر دم مسیحی را به زندان می کشند
افتخاری بهتر از این در جهان در کار نیست
گر که روح قدسی عیسی بیاید در دلی
غل و زندان هیچ یک حتی دمی بسیار نیست
ای جفا گر، گر بدانی تو که را دزدیده ای
خوب می فهمی که عقلت هیچ هم هشیار نیست
این جهان با پادشاهان بر زمان هی می رود
آندمی بنگر که جز او هیچ کس بیدار نیست
این خداوندم همان عیسی تو را پیدا کند
داوری در آن جهان بی شک بتو رهوار نیست
من برایت بخشش و لطف خدا را طالبم
جز به این دست من و حرفم به او بی کار نیست
سپهر نافدی

قیام عیسی مسیح

قیامدر کتاب پیدایش عیسی مسیح همان بره قربانی در باغ عدن است که حضرت ابراهیم حاضر بود پسر خود را برای او فدا کند.
در کتاب یوشع، عیسی مسیح سردار لشکر است و عیسی مسیح همان یهوه صبایوت و سردار فوج آسمانها است.
در مزامیر حضرت داود، عیسی مسیح را صخره قلعه بلند پناهگاه ملجا خداوند و شبان نیکو می‏خواند.
حضرت سلیمان او را گل سرخ شارون و سوسن وادیها می‏خواند.
اشعیا نبی عیسی مسیح را مشاور عجیب، خدای قادر، پدر جاودانی و سلطان سلامتی مینامد که بر تخت سلطنت داود می نشیند. قدرت و اختیار او روزافزون بوده تا ابد پادشاهی می کند. پایۀ سلطنتش بر عدل و انصاف استوار بوده و پادشاهی سلامتی او انتهائی نخواهد داشت. (اشعیا فصل ۹ آیه ۶ تا ۷ )
دانیال او را قدیم الایام، پسر انسان و مسح شده می‏خواند.
متی، رسول عیسی مسیح را عمانوئیل (خدا با ما) و پسر خدای زنده می‏خواند.
مرقس او را قدوس و خادم مردم می‏خواند.
در انجیل لوقا، عیسی مسیح، صد در صد انسان و انسان کامل و نجات دهنده ‏خواند شده است.
در انجیل یوحنا رسول، عیسی مسیح را کلمه خدا، منشا هستی، بره خدا، نان حیات، نور جهان و شبان اعظم می‏خواند. یوحنا رسول ادامه داده میفرماید: اوست خدای حق و حیات جاودانی و او خداوند و شفیع ماست.
پطرس رسول و پولس رسول او را همان صخره، سنگ زاویه، سر کلیسا، خدا و خداوند می‏خواند.
یوحنا رسول در کتاب مکاشفه خود مینوسید: او همان خدای قادر مطلق است او ستاره صبح شباهنگ است، قیامت بهشت و جهنم در دست اوست. او مثل بره جان خود را برای همه ما فدا کرد. ولی حالا او زنده است.
عیسی مسیح به روی زمین آمد جان خودش را مثل یک بره فدا کرد تا اینکه بعد از سه روز از مردگان برخیزد و او زنده است.
این رستاخیز برای من و شما چه معنی دارد؟
جمعه عیسی مسیح جان داد و تمام شاگردانش و تمام زنان و مریم همه گریه کنان با غم و اندوه به خانه های خود رفتند. روزجمعه و شنبه شاگردان و دوستان عیسی مسیح در پریشانی و درترس بودند. آ نها پیش خود میگفتند« او نجات دهنده شان بود او پادشاه پادشاهان بود. او آمده بود که که جهان را نجات بدهد. ولی حالا مُرده و و در داخل قبر گذاشتنش و سنگ بزرگ را سرقبر گذاشتن»
روز شنبه برای تمام یهودیان یک روز مقدس بود و روزی بود که باید در آرامی قرار می‏گرفتند روزی بود که باید خدا را پرستش می‏کردند. ولی شاگردان مسیح، و پیروان عیسی مسیح در غم بودند در نا آرامی بودند.
در متی فصل ۲۷ در آیات آخرش چنین نوشته است: روز بعد یعنی صبح روز شنبه، سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی بطور دسته جمعی پیش پیلاطُس رفته گفتند :  «عالیجناب، ما به یاد داریم که آن گمراه کننده وقتی زنده بود گفت، که من پس از سه روز از نو زنده خواهم شد. پس امر کن تا روز سوم قبر تحت نظر باشد، وگرنه امکان دارد شاگردان او بیایند و جسد او را بدزدند و آنگاه به مردم بگویند که او پس از مرگ زنده شده است و به این ترتیب در آخر کار مردم را بیشتر از اول فریب دهند.» پیلاطُس گفت :  «شما می توانید نگهبانانی در آنجا بگذارید. بروید و تا آنجا که ممکن است از آن محافظت کنید.» پس آن ها رفته قبر را مُهر و لاک کرده، نگهبانانی در آنجا گذاشتند تا از قبر نگهبانی کنند.»
ولی عیسی مسیح بیرون آمد او زنده است و هیچ سنگی و هیچ مُهری هیچ دولتی هیچ قانونی نمی‏تواند او را در قبر نگه دارد. خداوند ما خدای زنده است. او مُهر و موم را پاره می‏کند و هیچ سنگی نمی‏تواند جلو او را بگیرد و او زنده است. در کلام خدا آمده است : «بعد از روز سَبَت، در سپیده دَم صبح روز یکشنبه، مریم مجدلیه و آن مریم دیگر به دیدن قبر رفتند.
ناگاه زلزله شدیدی رخ داد، زیرا فرشتۀ خداوند از آسمان نازل شده بسوی سنگ آمد و آن را به کناری غلطانیده بر روی آن نشست. صورت او مثل برق می درخشید و لباس هایش مانند برف سفید بود. از دیدن این منظره نگهبانان از ترس لرزیدند و مانند مرده به زمین افتادند. اما فرشته‌ به‌ زنان‌ متوجه‌ شده‌، گفت‌: «شما ترسان‌ مباشید» فرشته می‏گوید:« شما ترسان مباشید»؛ چرا ترسان نباشند؟ برای اینکه او در اینجا نیست‌ زیرا چنانکه‌ گفته‌ بود برخاسته‌ است‌.
اگرباور دارید که نجات دهنده شما نمرده؛ خدای شما نمرده؛ شیون ندارد، او از مردگان برخاسته؛ پس ترسان مباشید؛ چون عیسی مسیح از مردگان برخاسته و او زنده است. عیسی مسیح اینرا می‏گوید:« من پسر خدا هستم من و پدر یک هستیم، من نور عالم هستم، من نان حیات هستم، من قبل از اینکه ابراهیم باشد هستم، من دوست شما هستم، من شبان نیکو هستم، من راه و راستی و حیات و قیامت هستم. »
اگر امروز کسی باور کند که عیسی مسیح برای او مرده و برای او جان داده، و روی صلیب رفت. اگر به او ایمان بیاورد که او مرد و مدفون شد و روز سوم از مردگان برخاست. اگر این را بگوید همان قدرتی که در عیسی مسیح بود در شما کار خواهد کرد و من و شما را از قبرها بیرون خواهد آورد. عیسی مسیح یاس ها، بدبختی و نگرانی ما را به خود میگیرد زیرا او میگوید: «ترسان مباشید، من هستم اول و آخر و زنده، و مرده شدم و اینک ازمردگان برخاستم و تا ابدالآباد زنده هستم. کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است. من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد و هر که زنده باشد و به من ایمان آورد تا به ابد نخواهد مرد.»
برای شما عزیزان آروز مینمایم که امروز روزی تازه نقطه عطف و قوت خدا بر شما بیاید. قوت حضرت اعلی بر شما بیاید قوتی که باعث شد عیسی مسیح از مردگان برخیزد. امروز بر تمام پیروان مسیح افغان و بر تمام مسیحیان جهان قرار بگیرد. ؛با این امید سال 1394 را و این عید را جشن می‏گیریم.

تحفه نوروزی

تحفه نوروزی
آیاتی از کتاب مقدس

کتاب مقدس

 زیرا مسکین همیشه فراموش نشده و امید بیچارگان تا به ابد ضایع نمی گردد.
(مزبور ۹: ۱۸)
ما چشمان خداوند مراقب کسانی است که از او می ترسند و بر رحمت او اتکاء دارند ا
(مزبور۳۳ : ۱۸)
و حالا ای خداوند، برای چه منتظر باشم؟ امید من بر تو می باشد.
(مزبور۳۹: ۷ )
رحمت خود را بنمایان. ای که با دست راست خود، آنهای را که به تو توکل دارند، از شر دشمنان می رهانی.
(مزبور17: ۷ )
یرا ای خداوند، خدای متعال تو امید من هستی و از طفولیت بر تو توکل داشته ام.
(مزبور71: 5 )
زیرا خداوند، خدا آفتاب و سپر است. خداوند فیض و جلال خواهد داد و هیچ چیز نیکو را منع نخواهد کرد از آنانی که پیرو راستی هستند. ای خداوند قادر مطلق، خوشا به حال کسی که بر تو توکل دارد.
(مزبور ۸۴:11-۱2 )
رحمت و انصاف را خواهم سرائید و برای تو ای خداوند، سرود ستایش خواهم خواند. ۲در طریق کامل به خردمندی رفتار خواهم نمود. نزد من چه وقت خواهی آمد؟ در خانۀ خود با قلب سلیم بسر خواهم برد. چیزی بد را پیش نظر خود نخواهم گذاشت. از کار اشخاص کج رو نفرت داشته و با آن ها همنشین نخواهم شد. دلِ کج را از خود دور می کنم و با بدی و شرارت سر و کاری نخواهم داشت. کسی را که در خفا از همسایۀ خود غیبت کند، از بین خواهم برد و شخصی را که چشم مغرور و دل متکبر دارد تحمل نخواهم کرد. از کسانی که به خداوند وفادار اند حمایت می کنم و آن ها را بخانۀ خود می پذیرم. کسی که در طریق کامل رفتار می کند، مرا خدمت خواهد نمود. شخص فریبکار را در خانۀ خود راه نخواهم داد و دروغگو پیش نظر من نخواهد ماند. هر روزه همۀ شریران را نابود کرده و شهر خداوند را از وجود بدکاران پاک خواهم ساخت.
(مزبور: 101 )

 

هویت نو ما در مسیح

 

هویت ما    در کلام خدا نوشته شده است: »کسی که با مسیح متحد است، حیاتی تازه دارد. هر آنچه کهنه بود درگذشت و اینک زندگی نو شروع شده است«. کتاب مقدس ما را تشویق می‌کند که افکار خود را نو کنیم و با تازگی ذهن خدا را پرستش و در خدمت او باشیم.
این هویت نو ما چیست و ابعاد هویت تازۀ ما کدامند؟ کلام خدا به ما می ‌گوید که شما قوم برگزیده هستید. در تورات می ‌خوانیم که خداوند به بنی‌ اسرائیل چنین می‌گوید: »تو برای یهوه خدایت قوم مقدس هستی. یهوه خدایت ترا برگزیده است تا از جمیع قومهایی که بر روی زمین ‌اند، قوم مخصوص برای خود او باشی» (تثنیه فصل ۷ آیۀ ۶).
خدا به بنی ‌اسرائیل فیض و رحمت نشان داد. به خاطر شفقت بی‌ نهایت خود، آنها را انتخاب کرد تا قوم خاص خدا باشند. خدا در کلامش صراحتاً گفته است که او اسرائیل را بخاطر خوبی ذاتی‌‌شان برنگزیده است، بلکه آنها را به این دلیل انتخاب کرده بود که آنها از جمیع قومهای دیگر لجبازتر و بدتر بودند. انتخاب خدا، هیچ ربطی به انتخاب شونده ندارد. این فیض خداست که نالایقان را برمی‌گزیند و به آنها هویتی تازه و مهم می‌بخشد.
اکنون خدا کلیسا را به مثابۀ اسراییل جدید برگزیده است. هویت کنونی من و شما این است که اکنون به خاطر فیض خدا، ما به قوم و نژاد تازه‌ای تعلق داریم. شما و من اعضای قبیلۀ برگزیده خدا هستیم.
ولی هویت ما یک بعد دیگر هم دارد. کلام خدا در ادامه به ما می‌گوید که «شما کهانت ملوکانه هستید». در تورات چنین می‌خوانیم: »شما برای من مملکت کَهَنه (کاهنان) و امت مقدس خواهید بود«(خروج فصل ۱۹ آیۀ ۶). خدا اسرائیل را برگزیده بود که به وسیلۀ اسراییل جهان را برکت بدهد.
او اسرائیل را برگزید که از طریق سرکش‌ ترین قوم، بقیۀ اقوم جهان مبارک بشوند. کار خدا این است. او ما گناهکاران را انتخاب کرده، شفا و آمرزش بخشیده، به ما ماموریت داده است که به همسایگان و اطرافیان خود نیکویی کرده باعث برکت و بنای آنها بشویم. در سیستم پرستشی عهد عتیق، وظیفۀ کاهن این بود که به نزد خدا رفته خدا را پرستش کند و به جهت خود و دیگران قربانی تقدیم نماید و سپس از حضور خدا به پیش بقیۀ قوم مراجعت نموده، برکت و آمرزش را به آنها تقدیم نماید. این دقیقاً همان وظیفه‌ای است که اکنون خدا به ما پیروان مسیح محول کرده است. ما موظفیم که هر روزه به خاطر همسایگان و دوستان و افراد جامعه خود دعا کنیم. نزد خدا از آنها شفاعت نماییم و سپس خبر نیکوی برکت و بخشش خدا را به آنها اعلام نماییم. متاسفانه بعضی مسیحیان به جای آنکه حامل مژده رحمت خدا و خبر خوش نجات باشند، شمشیر به دست می ‌گیرند و با مردم بحث و جدل می ‌کنند. هویت تازۀ ما این است که مردم ما را به عنوان برکت دهنده بشناسند و نه لعنت کننده. ما نیکوکار باشیم و نه بدکار. دشنام را با دشنام پاسخ ندهیم و وقتی که عذاب می‌کشیم تهدید نکنیم. چرا؟ چون که خداوند و نجات دهندۀ ما عیسی مسیح اینگونه رفتار کرد و ما نیز اگر واقعاً به او تعلق داریم باید در اثر قدمهای او رفتار کنیم. عیسی مسیح «هیچ گناه نکرد و مکر در زبانش یافت نشد. چون او را دشنام می‌ دادند، دشنام پس نمی‌داد و چون عذاب می‌کشید تهدید نمی‌ نمود».
ما نه تنها قبیلۀ برگزیده خدا و کهانت ملوکانۀ او هستیم. بلکه کلام خدا به ما می‌گوید: »شما امت مقدس می‌باشید«. در تورات نوشته شده است «شما برای من مملکت کَهَنه (کاهنان) و امت مقدس خواهید بود» (خروج فصل ۱۹ آیۀ ۶). بسیاری از مردم دربارۀ کلمۀ مقدس دچار اشتباه می‌شوند. عدۀ کثیری از مردم گمان می‌کنند که یک فرد مقدس باید هاله‌ای نورانی دور سرش باشد و به طرز خاصی راه برود و غیره. حال آنکه کلمۀ عبری «مُکَدَّش» که واژۀ عربی مقدس از آن ریشه می‌گیرد، به معنای جدا شده به جهت منظور خاصی یا جدا نگاه داشته برای کار خاصی است. به عبارت دیگر، خدا از ما می‌خواهد که خود را برای کاری که او به عهده ما محول کرده است، از بقیه جدا کنیم.
در خدمت سربازی، هرگاه که قومندان نیازی به داوطلب داشت، معمولاً رسم بر این بود که از داوطلبان خواسته می‌شد که یک قدم به طرف جلو بردارند و خود را از بقیه جدا کنند. این دقیقاً معنای مقدس را به تصویر می‌کشد. خدا می‌گوید که من شما را برگزیده‌ام و کار خاصی را به شما محول کرده‌ام. شما و طرز رفتار و اولویتها و هویت شما باید با دیگران متفاوت باشد. تا جایی که تفاوت شما برای مردم سوال برانگیز شده، آنها را به این پرسش مهم هدایت کند:« سبب امیدی که دارید چیست؟« و کلام به ما می‌گوید:»پیوسته مستعد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن با حلم و ترس».
مسیح از ما میخواهد که از بحث و دعوا و جنگ و جدال پرهیز کنیم. کلام به ما می‌گوید که به پرسشهای مردم با حلم و ترس پاسخ بدهیم نه با مشت آهنین. اگر به دنبال مشت آهنین و جنگ و جدال هستید، قطعاً دنباله رو عیسی مسیح نمی‌باشید.
حال به آخرین بُعد هویت خود رسیده‌ایم. کلام خدا به ما می‌گوید که »شما قومیکه ملک خاص خدا باشد، هستید«. در توارت چنین می‌خوانیم: »اکنون اگر آواز مرا فی‌الحقیقه بشنوید و عهد مرا نگاه دارید، همانا خزانۀ خاص من از جمیع قومها خواهید بود. زیرا که تمامی جهان از آن منست» (خروج فصل ۱۹ آیۀ ۵).
زمانی که ما به گناه و هوسهای خود فروخته شده بودیم. زمانی که ما غلام گناه و نفس گناه‌آلود خود بودیم. خداوند مهربان، بهایی گزاف برای ما پرداخت کرده است. او به وسیلۀ خون پسر یگانه و حبیب خود عیسی مسیح، ما را برای خود خریده است. 2vw9pj5

 فرا رسیدن سال جدید خورشیدی را به همۀ هموطنان عزیز تبریک می‌گوییم.
دلتان پر از امید،
لبهای تان پر از ترانه‌های بهاری،
بهارتان زیبا،
نوروزتان شاد و پیروز باشد،

هفت میوه

هفت میوه یکی ازرسوم نوروزی افغانستان

SAMSUNG DIGITAL CAMERA

جشن نوروز در افغانستان با سنت ها و آيين هاي خاصي اجرا مي شود.
آماده کردن هفت میوه از دیگر رسم ‌های ویژه نوروز در افغانستان است. هفت میوه ترکیبی از هفت نوع میوه خشک است. به طور معمول مغز بادام، چهار مغز، پسته، کشمش، زردآلو، سنجد و قیسی شامل هفت میوه می شود که برخی آن را خشک و برخی ها به صورت معجون آب دار درست می کنند.

عیسی مسیح در شعر فارسی

Hemalبه کسی که به تو بدی می کند بدی نکن و اگر کسی بر گونۀ راست تو سیلی می زندگونۀ دیگر خود را بطرف او بگردان. هرگاه کسی تو را برای گرفتن پیراهنت به محکمه بکشاند، کرتی خود را هم به او ببخش. (متي5: 39-40)

نبيني كه عيسي مريم چه گفت در آن دم كه بگشاد راز نهفت
كه پيراهنت گر ستاند كسي مياويز با او به تندي بسي
(فردوسي)
زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده به دنیا زندگی می بخشد. به او گفتند :«ای آقا، همیشه این نان را به ما بده.» عیسی به آنهاگفت :«من نان زندگی هستم.» .(يوحنا، 6 :34، 35)
آن خوان كه مسيح از او بيامد آراسته از رحيم رحمان
خوان پيش تو هست ليكن از جهل تو گرسنه‌اي بر او وعطشان
(ناصرخسرو)
يقين بدانيد هر كه به من ايمان بياورد، آنچه را من مي‌كنم خواهد كرد و حتي كارهاي بزرگتري هم انجام خواهد داد.
(يوحنا 14ـ 12)
مسيحا وار دعوي تو ننيوشند، اگر خواهي      يقينت چون مسيحا دار و دعوي مسيحا كن
چو عيسي گر همي خواهي كه ماني زنده جاويدان
زاحيايت بساز اموات و از اموات احيا كن
(سنائي)

بهار در شعر شاعران

صفحه اخرهر درخت و باغ را داده بهاران بخششی       هر درخت تلخ و شیرین آنچه می ارزد شود

( مولانا)

نو بهار آمد و شد زنده جهان بار دگر تو مرا زنده کن از ساغر سرشار دگر

تا بود فصل گل و صحبت ساقی هر گز نروم جای دگر من نکنم کار دگر

( خلیلی)

صبا به تهنیت پير مي فروش آمد كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

(حافظ)

برآمد باد صبح و بوی نوروز                  به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال          همایون بادت این روز و همه روز

(سعدی)