شيمع

  در جریان قرن  اول در فلسطین  یک یهودی دین دار از صدق دل برای خدا زندگی می کرد.
دو بار در روز او «شيمع» (shema) را تکرار میکرد که این خود یک نوع  کلمه یهودی بود.
«ای اسرائیل، بشنو: خداوند، خدای ما خداوند یکتا و یگانه است. خداوند، خدای خود را با تمامی دل و تمامی جان و تمامی قوّت خود دوست بدار. این سخنانی را که امروز به تو ابلاغ می کنم، در دل خود نگهدار. به فرزندان خود تعلیم بده و خواه در خانه باشی خواه در بیرون، خواه در حال استراحت باشی خواه بیدار، همیشه دربارۀ آن ها صحبت کن. آن ها را مثل شعاری بر دست و پیشانی خود ببند و بر سر در و دروازۀ خانۀ خود بنویس (تثنیه ٦: ٤-٩)
این کلمه به آیین یهودی تبدیل شد و آنها را از بقیه انسانها جدا می ساخت. مردم اسرائیل باید خدا را از طريق پيروی تمام تورات، دوست میداشتند. آنها تورات را ميخواندند، حفظ میکردند، قرائت می نمودند، مينوشتند و به اطفال خود میآموختند.
ولی «شیمع» خلاصه تورات و اعتقاد توحیدی یهود بود.
یک روز یک قانون دان (اهل فقه، یکی از علمای دین) که در باره تورات معلومات مکمل داشت، می خواست نظر عیسی مسیح را در باره  تورات بداند. او ازعیسی مسیح پرسید:« مهم ترین حکم در تورات کدام است؟» عیسی مسیح با قرائت « شيمع » جواب داد ( تثنیه ٤:٦-٥)حتما مسيح اين کلمه  « شيمع » را خوب می دانست.«  عیسی مسیح جواب داد:« اول این است: ای اسرائیل بشنو، خداوند، خدای ما، خداوند یکتا است و خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام ذهن و تمام قوّت خود دوست بدار. و دوم این است: همسایه ات را مانند خود محبت نما. هیچ حکمی بزرگتر ازاین دو وجود ندارد»  (مرقس ١٢: ٢٩-٣١)
بعد، عیسی مسیح اضافه کرد:« همسایه ات را مانند خود محبت نما.» اگر چه این متن از تورات است ( لاویان ١٩: ۱۸) مگر بخشی از خود « شيمع » نمی باشد. ولی عیسی مسیح كه با صلاحيت الهی درس ميداد، ابعاد جدید به کلمه »شیمع« اضافه كرد هر چند که دیگران را دوست داشتن هم جز مهم در اصول اخلاقی یهودیان بود، مگر شامل کلمه  «شیمع» نبود. عیسی مسیح حکم دیگری را عنوان می کند « همسایۀ خود را مثل خویشتن محبت نما»
در کلمه « شیمع » عیسی مسیح  دو حکم را مشخص نمود.
– دوست داشتن خدا .
– دوست داشتن همسایه خود.
این دو حكم خلاصه  اراده خدا است. این همان چیزی است که خدا از هر انسان انتظار دارد. اگر ما این دو حکم را اجرا نمایم این بدان معنی است که عیسی مسیح را پیروی می نماییم. این دو حکم باید »شیمع« و یا کلمه ما باشد. ما بايد آن را حفظ کنیم، آنرا قرائت نمایم و آنرا به فامیل خود آموزش دهیم. بیشتر از همه، ما باید به اساس این دو حکم  زندگی خود را عیار نماییم.
از اين نوع محبت ما، جهانبان خواهند فهمید كه ما پیروان عیسی مسیح هستيم، وقتی كه ما خدای خود را دوست داشته باشیم، به خانواده خود محبت داشته باشیم، همسایه خود را دوست داشته باشیم و هم چنان به دشمنان خود محبت نماییم.
جوهر راه عیسی مسیح محبت به دیگران است. حقیر ترین زندگی را کسی دارد که  تنها به فکر خود است، ولی غنا ترین زندگی را کسی دارد که نسبت به دیگران احساس محبت داشته باشد. این پیام در مثل گوسفند و بز  به صورت واضح بیان شده است (متی ۲۵: ۳۱ – ۴۶). اين «گوسفندان» مراقب دیگران میباشند، بدون اینکه به خود توجه داشته باشند، محبت جوانمردانه آن است که به دیگران کمک نمایند بدون اینکه از دیگران توقع داشته باشید. برعكس » بزها » تنها در فكر خود هستند، و اگر آنها از دیگران مراقبت نمایند به خود  افتخار می کند و می بالند.
اگر ما عیسی مسیح را پیروی می کنیم، باید در جای قدم های او پای بگذاریم، به اساس تعالیم او رشد کنیم و به او نزدیک شویم، به دیگران احساس محبت داشته باشیم. این محبت ما شامل فامیل، همسایه ها و حتی دشمنان ما میشود.
استنلی جونز(وفات ۱۹۷۳ م) ، معلم بزرگ در هند گفت:«نهايی ترين مراقبت مسیحی آن است که حتی از دشمنان خود و کسانی که به آنها  بد رفتاری می نمایند ، مراقبت و کمک می نمایند.»
این است کلمه و یا «شیمع» ما پیروان مسیح، که خدا و همسایه خود را محبت نماییم.
(
نوشتۀ  آ.ل)


 

پسرگمشده

 

عیسی مسیح فرمود: «مردی بود که دو پسر داشت. پسر کوچکتر به پدر گفت: «پدر، حصۀ مرا از دارائی خود به من بده.» پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. چند روز بعد پسر کوچک تمام حصۀ خود را به پول نقد تبدیل کرد و رهسپار سرزمین دور دستی شد و در آنجا دارایی خود را در عیاشی به باد داد. وقتی تمام آن را خرج کرد قحطی سختی در آن سرزمین رخ داد و او سخت دچار تنگدستی شد. پس رفت و نوکر یکی از ملاکین آن محل شد. آن شخص او را به مزرعۀ خود فرستاد تا خوکهایش را بچراند. او آرزو داشت شکم خود را با خوراکی که خوکها می خورند پُر کند ولی هیچکس به او چیزی نمی داد. آخر به خود آمد و گفت: «بسیاری از مزدوران پدر من نان کافی و حتی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم. من برمی خیزم و پیش پدر خود می روم….»
با اين مثل عيسی مسیح  به ما می آموزد  كه خدا ما را می بخشد، از اینکه خدا با ما محبت دارد. هر زمانیکه ما دوباره به خدا بازگشت نماییم و عیسی مسیح را به حیث نجات دهنده خود بپذیریم، او ما را می بخشد. در اين داستان «پدر» همان خدا است . پسر كه خانۀ پدر را ترک نموده است ما هستیم. خدای پدر، ما را بسیار دوست دارد و وقتی فرزندش توبه می کند  و عیسی مسیح را به حیث منجی خود قبول مینماید او بسیار شادمان می گردد.
در داستان پسر گمشده میخوانیم وقتی که پسر خانه  پدر را ترك می كند،  پدر مانع او نمی شود. البته پدر از اینکه فرزندش خانه را ترک کرده است بسيار ناراحت و جگرخون است اما به عقب او نمیرود، زيرا او را آزاد گذاشته است. درعوض پدر در خانه منتظر می ماند و دعا می کند.
در داستان میخوانیم وقتی پسر به خانه  پدر باز می گردد، پدر می دود تا به آن فرزند خوش آمد بگوید با اینکه پسر هنوز خیلی از او دور است . ولی پدر باز هم می دود او را در آغوش پر محبت خود میفشارد بدون اینکه  از او چيزی بپرسد و يا توضيحی بخواهد.
اما خدا برای اينكه ما را ببخشد باید به سوی او برگرديم . کلام خدا به ما میآموزد که برای نجات و فرزند خدا شدن باید به عیسی مسیح ایمان آورد.
در ادامه داستان پسر گمشده میخوانیم که پسر بزرگ از پدر آزرده شد زیرا وی هميشه با پدر مانده و هيچ وقت جشنی برايش گرفته نشده بود، حسادت او را پدر درك كرد. در واقع پسربزرگ كه هميشه با پدر بوده، خيلی بيشتر از این بود که برایش يك جشن برپا نماید، چون هرچه پدر داشت  مال او بوده است .پسر بزرگ این را درک نه نموده بود كه پدرش او را بسیار دوست میداشت.
خدای پدر همه انسانها را به يك اندازه محبت می كند ولی اين محبت را در زندگی هر كس به يك شكل نشان می دهد.
ما میتوانیم که مانند این پسر گم شده به خداوند دوباره بازگشت نمایم. در صورتیکه به  عیسی مسیح ایمان بیاوریم، عیسی مسیح مجازاتی را که ما شایستۀ آن بودیم بر خود گرفت تا ما بتوانیم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شویم. بر ماست که از گناه خود توبه کنیم و برای نجات فقط به او اعتماد کنیم. خداوند با فیض بیکران خود گناه های ما  را می بخشد و به ما حیات جاودانی میدهد.

 

شاد شادم

شـاد شادم خـــــــدا دارم، روح عـــیسـی در وجـــودم
می پـرسـتــم هــم سـتـایـــــم، یـهـوه را در وجـــودم
نام او را با حـمد خوانم، چــــون نشـسته در وجـودم
قـــدوس مــن گـشـت قـــربان، آمــــده او در وجـودم
آری یاران ایمـانــــداران، شـــــاد شـادم در وجـــودم
شادیم را کـس نگــیرد، چـونکه او هست در وجودم
لمـس کرده او انــــدرونم، زشـتیم ریخـت از وجـودم
بـیـدار کرده، وجـــدانـم را، شـادیـش داد بـه وجـودم
شادمان هـسـتم که من رَستَــــم، از گناهانِ وجـــودم
شادی کنم شادمان هــــستم، که بخشیده این وجـودم
جـــلال دهـم سپاس گـویـم، عـیسی نامت در وجـودم
خدا در او، عیسی در من، روح او هست در وجودم

                                                            (امین )

فیض عیسی مسیح

موضوع فیض عیسی مسیح یکی از مهمترین اصولی است که می توان آنرا از مسیحیت استخراج کرد ودرزندگی روزمره بکاربرد. راه حل اساسی آن نه به اکتشافات ما ونه به طرق علمی ، بلکه به رابطه صمیمی با مسأله ایمان به عیسی مسیح وابسته است. یعنی کسی نمی تواند این غرور وافتخار را در خود داشته باشد که این فیض را از راه اعمال ولیاقتهای خودش بدست آورده است.  فیض عیسی مسیح محصول داد و ستد، یا محصول مبادله خدمات به عیسی در قبال فیض نیست. بلکه فقط وفقط فیض مجانی عیسی مسیح به ایمانداران حقیقی خود است. حال سوالی پیش روی شریعت گراها قرارمی گیرد که آنها را لغزش میدهد آنهم این است که برای رسیدن به نجات ویا عادل شمرده شدن در حضور خدا چه باید کارکرد؟  آنها به انجام اعمال در شریعت عادت کرده اند! ما در تاریخ افرادی را داریم که به درستی به شریعت عمل کرده اند،مثل شمعون پیرکه به عیسی تبریک گفت وعیسی را نجات خود دانست وخیلی افراد دیگر. وکسانی هم بوده اند که شریعت را به نفع خود تفسیر کرده اند، مثل قیافا وکسانی که اصرار بر به صلیب کشیدن عیسی را داشتند.
حال قرارگرفنتن در موقعیتی مشابه قیافا ما را به نفی شخصیت عیسی می رساند.وقرارگرفتن درموقعیت مشابه افرادی مثل شمعون پیر یا حواریون عیسی ما رابه فیض و نجات عیسی می رساند کسانی که عهد جدید(انجیل) وعهد عتیق(تورات) را به غلط تفسیرکرده اند وازآن برای خود شریعتی ساخته اند با مسأله فیض عیسی مسیح لغزش می خورند.   خداجهان را آنقدرمحبت نمود که پسر یگانه خود را داد . و وقتی می گوید که پسر یگانه خود را داد تا هرکه بدو ایمان آورد هلاک نگردد، این همان پیام صلیب برای نجات است ونتیجه ایمان به عمل کفاره مسیح را می رساند که با ایمان به فیض مسیح مژده آزادی از اسارت مرگ ورسیدن به حیات جاودانی را دارد که بوسیله آن ما نزد خداعادل شمرده می شویم. و وقتی می گوید  هرکه بدو ایمان آورد هلاک نگردد ، نشان می دهد که عیسی پسر خدا با عملش راه فیض را گشوده ونپذیرفتن آن هلاکتی را بدنبال دارد که سیر طبیعی برای بشراست. او نه شریعت ونه چیز دیگری را معرفی نمی کند وبیان می کند که فقط وفقط پسر خدا می تواند کفاره گناه باشد پس در دوره ای که فیض مسیح عمل می کند همه وابستگی ها باید به بزر گترین هدیه خدا به جهان یعنی  پسر خدا باشد باشد چرا که اصولا ً پسر است که وارث یا ولی عهد است وتا زمانی که پسر ارشد باشد خادمین  نوکران  ودیگر اقوام وارث نمی شوند پس ما چطور می توانیم وقتی که پسر خدا را داریم دوباره باز گردیم وشریعت گرا شویم در زمانی که مسیح تعین کرده که دوره فیض اوست و عدالتی را که ما نمی توانیم بدست بیاور یم او به ما داده. عیسی ما را دوستان خود می خواند: « شما دوست من هستید اگر آنچه به شما حکم کنم بجا آورید دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا بنده آنچه آقایش می کند نمی داند لیکن شما را دوست خواندم زیرا آنچه از پدر شنیده ام به شما بیان کردم » (یوحنا ١٤:١٥-١٥ )
این دوستی تا آنجا ادامه پیدا می کند که آینده ما را هم در بر می گیرد چرا که آنقدر صمیمی شده که دوست ما عیسی مسیح چون دید که ما از بیماری مهلک گناه رنج می بریم و می میریم او از روی عشقی که به ما داشت جانش را فدای زندگی ما کرد. آیا باید فیض این دوست را نادیده گرفت آیا کسی می تواند اینقدر بی رحم باشد که چنین سخاوتی را نادیده بگیرد. زمانی یک دوست برای ما یک کارت  تبریک میفرستد چقدر برای ما با ارزش است. دوستی که آنقدر به ما نزدیک است که پدرش را بابای خود می دانیم آیا لایق که به او بی تفاوت باشیم.  در رومیان ٨: ١٥میخوانیم «از آنرو که روح بندگی را نیافته اید بلکه روح پسر خواندگی را که به آن ابا ای پدر ندا می کنید».  عیسی مسیح آنقدر به ما علاقه داشت که جسمش را برای ما داد وروحش را به ما داد او باتمام روح وجسم ما رادوست دارد.
با آ رزوی دریافت زندگی جاوید وفیض عیسی.

                                                                               ( نوشتۀ سپهرنافذی)

راه نجات و هستی

ایمان گل امید است تو آنرا پرپر مکن

امید فروغ نور است تو آنرا پنهان مکن

راه نجات و هستی بشارت مسیح است

آرامش دلت را اسیر طوفان مکن

اینها سلاح نور است غافل شوی سیاهی

دلت را در سیاهی اسیر شیطان مکن

مثل بهار سرسبز بیرون شو از تباهی

دور مشو تو از نور خود را زمستان مکن

دلت را زنده کن با امید به فیض عیسی

هر گز به جز مسیحا با کس تو پیمان مکن

روح حقیقت را بنمای به من مسیحا

مرا ز دیده خود هرگز تو پنهان مکن

                                                   ( محمود تاجیک)

درسی از کتاب مقدس

« بخواهید، به شما داده خواهد شد. بجویید، پیدا خواهید کرد. بکوبید، در به روی تان باز خواهد شد. چون هرکه بخواهد به دست می آورد و هر که بجوید پیدا می کند و هرکه بکوبد، در برویش باز می شود. آیا کسی در میان شما هست که وقتی پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او بدهد؟ و یا وقتی ماهی می خواهد ماری در دستش بگذارد؟ پس اگر شما که انسان های گناهکاری هستید، می دانید چگونه باید چیزهای خوب را به فرزندان خود بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما چیزهای نیکو را به آنهای که از او تقاضا میکنند عطا خواهد فرمود!
با دیگران همانطور رفتار کنید که می خواهید آن_ها با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشته های انبیا.» ( انجیل متی ٧:٧-١٣)

مثل ثروتمند نادان

مردی از میان جمعیت به عیسی گفت: «ای استاد، به برادر من بگو ارث خانواده را با من تقسیم کند.» عیسی جواب داد: «ای مرد، کی مرا در میان شما قاضی و حَکَم قرار داده است؟»  بعد به مردم فرمود: «هوشیار باشید. از هر نوع چشم گرسنگی و طمع، خود را دور بدارید، زیرا زندگی واقعی را ثروت فراوان، تشکیل نمی دهد.» سپس برای ایشان این مَثَل را آورده گفت: «مردی زمینی داشت که محصول فراوانی آورد. با خود فکر کرد که: «چه کنم؟ جا ندارم که محصول خود را انبار کنم.» سپس گفت: «خوب، فهمیدم چکار کنم، انبارها را خراب می کنم و آن ها را بزرگتر می سازم. غله و سایر اجناسم را جمع آوری می کنم. آن وقت به خود می گویم: ای جان من، تو به فراوانی چیزهای خوب جمع کرده ای که برای سالیان درازی کفایت می کند، آسوده باش، بخور و بنوش و خوش بگذران.» اما خدا به او فرمود: «ای احمق، همین امشب باید جانت را تسلیم کنی، پس آنچه اندوخته ای مال کی خواهد بود؟»  این است عاقبت مردی که برای خود ثروت می اندوزد ولی پیش خدا مفلس است.» ( انجیل لوقا ١٢:١٣-٢١)
عیسی داستان مردی را به ما می‌گوید که زمینش حاصل بسیار خوبی را به او می‌دهد.  ولی او، به عوض اینکه شکرگزاری کند. به جای آنکه دارایی خود را با نادارها تقسیم کند. به جای آنکه از صاحب اصلی اموالش بپرسد که با این نعمت و برکت تازه‌ یافته، بار چه مسئولیتی را باید بدوش بگیرد، تصمیم می‌گیرد که زودتر خانه نشین شود.  مثل به ما می‌گوید که او دولتمند بود و انبار و پول فراوان داشت. ولی نکته‌ای که در این داستان قابل جلب توجه است،این است که مرد داستان ما کاملاً تنها بود.
او هیچ کس را نداشت که  خوشی خود را با او درمیان گذاشته با او به شادی بپردازد.  او با خودش حرف می‌زد.« آن وقت به خود می گویم: ای جان من. . .»  ولی در این داستان خدا به آن شخص گفت: « ای احمق، همین امشب باید جانت را تسلیم کنی، پس آنچه اندوخته ای مال کی خواهد بود؟».  طمع و ثروت اندوزی قهرمان این مثل او را کاملاً تنها گذاشته بود.عیسی به آن مرد می‌گوید، مراقب طمع باش! هم اکنون طمع برادرت باعث شده که تو به خاطر ارثیه پدری‌ات از برادر خود دوری کنی و از من می‌خواهی که رابطۀ شما را کاملاً خدشه دار کنم.احمق نباش!
مرد داستان عیسی، به جای آنکه از خود بپرسد، حالا با این پول، من چگونه به دیگران خدمت کنم، به فکر این بود که چگونه بیشترین استفاده را برای خود ببرد.  ولی حماقت او این بود که برای خودش کار بیشتری هم فراهم کرد. دروغ طمع به او می‌گفت که: حالا آرام خواهی شد. دروغ طمع به او می‌گفت: «اگر همه چیز را برای خودت نگاه داری، شادمانی و رفاه واقعی را تجربه خواهی کرد.  ولی اول باید انبارهایت را خراب کنی و انبارهای بزرگتری را بنا نمایی!!».طمع مانند آب شور دریاست، هر چه از آن بنوشید، نه تنها تشنگی‌تان تخفیف نخواهد یافت، بلکه تشنه‌ تر خواهید شد و تشنه لب و با شکمی پر از آب شور از این جهان خواهید رفت.

قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
قناعت سرافرازد ای مرد هوش‌‌
سر پر طمع بر نیاید ز دوش
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
نپنداری این قول معقول نیست
چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست
خداوند از آن بنده خرسند نیست
که راضی بقسم خداوند نیست
( سعدی )

اشتباه می تواند حتی از یک شکاف بگذرد، ولی حقیقت در یک دروازه جای نمی شود.

حقیقت را با بیطرفی مطلق و با روحی آزاد از هر گونه تعصب جستجو کنید.

شادی حقيقی از آن كسانی است كه قلبی مالامال از محبت دارند.

حقيقت كشف شده است؛ آنچه اكنون لازم است، عمل بدان است.

حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.

 حقیقت گرانبهاترین چیزی است که ما داریم…

سعادت، پیروی کامل از حقیقت است.

چراغ دروغ بی فروغ است.

حقیقت را باید در قلبهای خود بجویید.

حقیقت داروی تلخی است که ثمرات شیرینی دارد.

حقیقت را همانطور که هست باید پذیرفت.

عیسی سلطنت میکند

عیسی سلطنت میکند
بشنو ای دوست دل حکایت میکند
که خداوندم عنایت میکند
کاسه ام لبریز کرد از مهر خود
بهر هر انسان محبت میکند
گرچه بودم من محکوم به مرگ
نزد پدر او شفاعت میکند
باشد عیسی داور همه جهان
شاه عادل است ، عدالت میکند
گفت آنکه آورد ایمان به من
گر بمیرد باز قیامت میکند
بار دیگر او میآید به جهان
اجر دهد آنرا که خدمت میکند
گفتا  هر چه میخواهی به اسم من
پدرم آنرا اجابت میکند
گفت دعا کن از برای دشمنان
حتی آنی را که لعنت میکند
آفتابش میتابد بر خوب و بد
حتی بارانش رحمت میکند
ای دنیا جا نداری در دلم
در دلم عیسی سلطنت میکند

                ( ر.ج  )